شمه ای از فضائل و معجزات امام هادی (علیه السلام)
یاب شدم ،با من به زبان هندی تکلم فرمود و من نتوانستم درست جواب دهم در نزد آن حضرت کوهی مملو از سنگ ریزه بود،پس یکی از سنگ ریزه ها را برداشت و مکید،سپس نزد من افکند و من آن را در دهان خود گذاشتم و به خدا سوگند که از خدمت آن حضرت بر خاستم مگر آنکه تکلم کردم به هفتاد زبان که اول آن ها زبان هندی بود.
امین الدین طبرسی از محمد بن حسن اشتر علوی روایت کرده که گفت:من و پدرم در خانه متوکل بودیم،من در آن وقت کودک بودم و جماعتی از طالبین و عباسین و آل جعفر حضور داشتند و ما سواره بودیم که حضرت ابو الحسن امام هادی (ع)وارد شدند تمامی برای او پیاده شدند تا آن که حضرت داخل خانه شد.
پس بعضی از آن جماعت به بعضی دیگر گفتند که ما چرا پیاده شدیم برای این پسر نه او از ما شرافتش بیشتر استو نه سنش زیادتر است به خدا سوگند که برای او پیاده نخواهیم شد ،ابو هاشم جعفری گفت:به خدا سوگند که وقتی او را ببینید برای او پیاده خواهید شد در حالی که خار باشید و زمانی نگذشت که آن حضرت تشریف آوردند و و قتی نظر ایشان به آن حضرت افتاد،همه برای او پیاده شدند،ابو هاشم به ایشان گفت:آیا شما نگفتید که ما برای او پیاده نمی شویم؟چگونه شد که پیاده شدید؟گفتند:به خدا سوگند که نتوانستیم خود داری کنیم ما بی اختیار پیاده شدیم.
(نوشته شده توسط فرحناز پریدار )